Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (1233 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Ich möchte einen Sitzplatz am Gang. U من یک صندلی نزدیک به راهرو می خواهم.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Ich möchte einen Sitzplatz am Fenster. U من یک صندلی کنار پنجره می خواهم.
Ich werde dazu ein Cisco-Ticket eröffnen und im Laufe des Tages eine Statusrückmeldung dazu geben. U من یک سیسکو تیکت باز خواهم کرد و در طول روز وضعیت آن را هم اعلام خواهم کرد.
Ein enger Freund kann zu einem engen Feind werden. U یک دوست نزدیک می تواند به یک دشمن نزدیک تبدیل شود.
Gang {m} U راهرو
Durchgang {m} U راهرو
Diele {f} U راهرو
Flur {f} U راهرو
Dusche im Gang U دوش در راهرو [در مهمانسرا]
Du kannst die Kiste auf den Flur ablegen. U جعبه را متوانی در راهرو بگذاری.
Ich möchte etwas zum Essen. من غذا می خواهم.
Ich möchte einen Liegewagenplatz. U من یک تختک می خواهم.
Ich möchte zwei Sitzplätze. U من دو تا نشیمنگاه می خواهم.
Ich möchte ein Doppelzimmer. U من یک اتاق دو نفره می خواهم.
Ich möchte mich beschweren. U من می خواهم شکایت بکنم.
Ich möchte noch eine Nacht bleiben. U من یک شب دیگر می خواهم بمانم.
Ich möchte ein Einzelzimmer. U من یک اتاق یک نفره می خواهم.
Ich möchte nach Schiraz. U من می خواهم به شیراز بروم.
Ich brauche Benzin. U می خواهم بنزین بزنم.
Ich möchte ein Zweibett-Schlafabteil. U من یک واگن با دو تختخواب می خواهم.
Ich möchte gerne zu Herrn ... U من می خواهم آقای ... را ببینم.
Ich möchte ein Zimmer für drei Personen. U من یک اتاق برای سه نفر می خواهم.
Nichts für ungut! U نمی خواهم توهین کنم!
Ich möchte einen Sitzplatz reservieren. U من می خواهم یک نشیمنگاه رزرو بکنم.
Ich gehe der Sache nach. U من موضوع را دنبال خواهم کرد.
Ich möchte gerne zu Herrn ... U من می خواهم آقای ... را ملاقات کنم.
Ich möchte einen Schlafwagenplatz. U من یک جا در واگن تختخواب دار می خواهم.
Ich möchte ein Auto mieten. U من یک خودرو می خواهم کرایه کنم.
Ich möchte meine Reservierung bestätigen. U من می خواهم رزروم را تایید کنم.
Zuerst möchte ich sagen, dass ... U نخستین همه می خواهم بگویم که ...
Ich möchte meine Reservierung stornieren. U من می خواهم رزروم را لغو بکنم.
Ich möchte meine Reservierung ändern. U من می خواهم رزروم را تغییر بدهم.
Eine Fahrkarte nach Abadan. U یک بلیط [قطار یا اتوبوس] به آبادان می خواهم.
Ich werde es mir überlegen. U در این خصوص فکر خواهم کرد.
Ich werde einen Prozess anstrengen. U من دعوی حقوقی را آغاز خواهم کرد.
Ich möchte mich ausziehen. U من می خواهم [لخت بشوم] لباسهایم را در بیاورم.
Ich möchte ein Zimmer für drei Nächte reservieren. U من می خواهم یک اتاق برای سه شب رزرو کنم.
Ich will Sie nicht länger aufhalten. U نمی خواهم که خیلی معطلتان کنم.
Lassen Sie sich nicht abhalten! U نمی خواهم مزاحم شما باشم!
Ich werde dir zuliebe darauf verzichten. U من بخاطر تواز آن دست خواهم برداشت.
Ich mache das schon. U من این کار را انجام خواهم داد.
Ich möchte mein eigenes Zuhause haben. U من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
Ich will mich dazu nicht äußern. U من نمی خواهم در باره آن مورد نظری بدهم.
Ich möchte mir alte Münzen ansehen. U من می خواهم سکه های قدیمی را تماشا کنم.
Ich möchte ein Zimmer für den einundzwanzigsten Juni reservieren. U من می خواهم یک اتاق برای ۲۱ ژوین رزرو کنم.
Ich möchte meine Internt Wertkarte wiederaufladen. U کارت اینترنتی ام را می خواهم دوباره شارژ بکنم.
Ich möchte ein Zimmer für morgen reservieren. U من می خواهم یک اتاق برای فردا رزرو کنم.
Stuhl {m} صندلی
Sitzplatz {m} U صندلی
Sie müssen mich anhören. U شما باید به من گوش بکنید [ببینید چی می خواهم بگویم] .
Ich möchte morgen früh [mittag, abend] um ... Uhr abfahren. U من می خواهم فردا صبح [ظهر شب] ساعت ... حرکت کنم.
Wenn ich nur daran denke, kommt es mir schon hoch! U وقتی که بهش فکر می کنم می خواهم بالا بیاورم!
Bürosessel {m} U صندلی اداری
Arm {m} U دسته [صندلی]
Drehstuhl {m} U صندلی متحرک
Fahrersitz {m} U صندلی راننده
Drehstuhl {m} U صندلی چرخان
Faltstuhl {m} U صندلی تاشو
Feldstuhl {m} U صندلی تاشو
Drehsessel {m} U صندلی گردان
Drehstuhl {m} U صندلی گردان
Abgeordnetensitz {m} U صندلی مجلسی
Bürostuhl {m} صندلی اداری
Mandat {n} U صندلی در مجلس
Mandat {n} U صندلی مجلسی
Ich brauche bleifrei [Normal, Super, Diesel] . U بنزین بدون سرب [معمولی. سوپر. دیزل] می خواهم بزنم.
Bürodrehstuhl {m} U صندلی گردان اداری
Schleudersitz {m} U صندلی پران [هواپیمایی]
Feldstuhl {m} U صندلی خیمه و چادر
Armlehne {f} U دسته صندلی راحتی
Bein {n} U پایه [میز،صندلی]
Rolle {f} U چرخ [زیر صندلی یا میز]
Lenkrolle {f} U چرخ [زیر صندلی یا میز]
Rad {n} U چرخ [زیر صندلی یا میز]
Hockerbank {f} U نیمکت [صندلی] بدون پشتی
Laufrolle {f} U چرخ [زیر صندلی یا میز]
Ich werde ihn morgen anrufen - oder nein, ich versuch's gleich. U من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
Ist hier frei? U کسی روی این صندلی می شیند؟
Bitte nehmen Sie Platz! U خواهش میکنم روی صندلی بشینید!
Die Bühne war bis auf ein paar Stühle leer. U صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.
Der Vater saß am Steuer und wir Kinder fuhren hinten mit. U پدر پشت فرمان می راند و ما بجه ها صندلی عقب سوار بودیم.
Haben Sie ein rollstuhl-gängiges Zimmer? U شما یک اتاق که قابل دسترس صندلی چرخ دار باشد دارید؟
Eines Tages möchte ich ein Pferd haben, das ganz mir gehört. U روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
Stell die Stühle weit genug auseinander, dass sich die Leute gut bewegen können. U فاصله صندلی ها را به اندازه کافی از هم جدا بگذار که مردم بتوانند به راحتی تکان بخورند.
Ich möchte ein Zimmer für eine Person [zwei Personen] reservieren. U من می خواهم یک اتاق برای یک نفر [دو نفر] رزرو کنم.
fast <adv.> U نزدیک به
beinahe <adv.> U نزدیک به
beinah <adv.> U نزدیک به
nahezu <adv.> U نزدیک به
schier <adv.> U نزدیک به
meist <adv.> U نزدیک به
nah <adj.> U نزدیک
nicht weit auseinander liegen U نزدیک به هم بودن
gegen Abend U نزدیک به عصر
gegen [Akkusativ] <prep.> U نزدیک به [زمانی]
Angehörige {f} U خویشاوند نزدیک
in naher Zukunft U در آینده نزدیک
Er bewegte sich auf das Tor zu. U او [مرد] به دروازه نزدیک شد.
sich einer Sache nähern U نزدیک شدن به چیزی
sich einer Sache nähern U نزدیک آمدن به چیزی
auf die 90 zugehen U به سن ۹۰ سالگی نزدیک شدن
sich auf die 90 zubewegen U به سن ۹۰ سالگی نزدیک شدن
herannahen U نزدیک آمدن به چیزی
sich auf etwas zubewegen U نزدیک آمدن به چیزی
sich auf etwas zubewegen U نزدیک شدن به چیزی
sich einer Sache annähern U نزدیک آمدن به چیزی
sich einer Sache annähern U نزدیک شدن به چیزی
herannahen U نزدیک شدن به چیزی
[gute] Bekannte {m} , {f} U دوست [آشنای نزدیک]
Naher Osten U خاور نزدیک [جغرافیا]
Schulterschluss {m} U همکاری [همدستی] نزدیک با هم
[guter] Bekannter {m} U دوست [آشنای نزدیک]
A- Du meinst ich sollte zwei Tage für die Prüfung üben, um sie zu bestehen. Ich werde drei Tage dafür üben. B- Dann, nur zu! U الف - منظورت اینست که من باید دو روز تمرین کنم تا امتحان را قبول بشوم. من سه روز تمرین خواهم کرد. ب - خوب پس خدا بیشتر قدرت بده!
davor stehen, etwas zu tun U نزدیک به انجام کاری بودن
bereit sein, etwas zu tun U نزدیک به انجام کاری بودن
flache Küstengewässer {pl} U آبهای نزدیک کرانه [کم عمق]
im Begriff sein, etwas [Akkusativ] zu tun U نزدیک به انجام کاری بودن
Die nächste Tankstelle? U پمپ بنزین نزدیک [کجاست] ؟
Gibt es Parkplätze in der Nähe? U پارکینگ نزدیک به اینجا هست؟
Städteverbindung {f} U رابطه [قطار] به شهرهای نزدیک
Das Taxi näherte sich der 20. [ zwanzigsten] Straße. U تاکسی به خیابان بیستم نزدیک شد.
bald zu erwartend <adj.> U آماده به ارائه [نزدیک به تحقق]
in Kürze erscheinend <adj.> U آماده به ارائه [نزدیک به تحقق]
dicht [eng] beieinander liegende Drähte U سیم های با فاصله نزدیک به هم
Wir kommen voran. U ما به هدف [مقصد] نزدیک می شویم.
bevorstehend <adj.> U آماده به ارائه [نزدیک به تحقق]
auf Jemanden [etwas] zugehen U نزدیک آمدن به کسی [چیزی]
sich Jemandem nähern U نزدیک آمدن به کسی [چیزی]
sich Jemandem nähern U نزدیک شدن به کسی [چیزی]
auf Jemanden [etwas] zugehen U نزدیک شدن به کسی [چیزی]
einen Anlauf nehmen U با دویدن به مکان شروع نزدیک شدن
sich allmählich bewegen U [به چیزی] آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
sich vorsichtig [auf etwas] zubewegen U [به چیزی] آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
aufeinander zugehen U به هم نزدیک شدن [همچنین اصطلاح مجازی]
Seine Tage sind gezählt. <idiom> U زمان فوت کردنش نزدیک است.
drauf und dran sein, etwas [Akkusativ] zu tun <idiom> U نزدیک به انجام کاری بودن [اصطلاح روزمره]
Rühr mich nicht an!; Rühr mich ja nicht an! U به من خیلی نزدیک نشو ! [یک متر در فرهنگ باختر]
ins kurze [lange] Eck zielen U به گوشه نزدیک [دور] هدف گیری کردن [بازی با توپ]
flacher [hoher] [kurzer] [langer] Ball U شوت کردن دور [نزدیک] [بلند] [پائین] توپ [فوتبال]
Mangel {f} U دستگاه برای چلاندن یاصاف کردن پارچه [شامل دو استوانه نزدیک به هم است]
Es geht zu Ende. U پایانش نزدیک است. [در حال تمام شدن است]
Klüngelwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری]
Günstlingswirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری]
Vetterleswirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری]
Freunderlwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [در اتریش]
Vetterliwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [ در سوییس]
Vetternwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [در آلمان و سوییس]
Amigowirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [اصطلاح عامیانه]
Nepotismus {m} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [اصطلاح رسمی] [سیاست]
Recent search history Forum search
2ich habe gesorgt ich werde gesorgt haben was bedeutet
1 بردن و آوردن را به آلمان چطوری میگن من که واقعا گیج شدم
1präposition
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com